رساله نقش الفصوص با فص حکمه الهیه در کلمه آدمیه آغاز می شود. محیی الدین سخن خود را چنین می گشاید که «اعلم ان الاسماء الالهیة الحسنی تطلب بذواتها وجود العالم». یعنی «آگاه باش که نامهای زیبای الهی، خود در طلب وجود عالَماند». به عبارت دیگر، اسماء حسنی در پی مظاهر یا آیینه ها میگردند. «فاوجد الله العالم جسدا مسوی و جعل روحه آدم». یعنی «بنابراین، خدای تعالی عالم را پیکری ساخت پرداخته، و آدم را روح این پیکر قرار داد». «و علمه الاسماء کلها». یعنی «بدو جملگی اسما را بیاموخت». «فان الروح هو مدبر البدن بما فیه من القوی، و کذلک الاسماء للانسان الکامل بمنزله القوی». «چرا که روح با نیروهایی که دارد کارساز پیکر است، و اسما نیز در نزد انسان کامل به منزله نیروهاست».
روش ابن عربی در اینجا این است که از روی اشارت های قرآنیِ «و نفخت فیه من روحی» و «علم آدم الاسماء کلها» به دست بیاورد که آدم روح عالم است و اسماء الهی در حکم قوای این روح است. حقیقت این است که در حکمت فهلوی نیز انسان از میان مخلوقات، تنها موجودی است که اختصاص به اورمزد دارد، و به تعبیر دینکرد daxšag ī ohrmazd (علامت اورمزد) است. ابن عربی میافزاید «و کان الانسان مختصراً من الحضرة الالهیّه، و لذلک خصّه بالصورة، فقال "انّ الله خلق آدم علی صورته"، و فی روایة "علی صوره الرحمن"». یعنی «و انسان خلاصه ای از حضرت اسماء و صفات است، و به همین سبب، خدای تعالی او را به صورت اختصاص داد». «و جعله الله العین المقصودة من العالم، کالنفس الناطقه من الشخص الانسانی». یعنی «و خدای تعالی او را عین مقصود از عالم قرار داد، چنان که از پیکر انسانی، همان روان است که مقصود بالذات به شمار می رود». «فهو الاول بالقصد و الاخر بالایجاد و الظاهر بالصورة و الباطن بالسوره، ای المنزله». یعنی «بنابراین، انسان در قصد و آهنگ الهی نخستین و در وجود و ایجاد واپسین موجود است. و او به صورت خود آشکارا و به سورت خود پنهان است. سورت به معنی قدر و منزلت است».
آدم در سنت مزدیسنایی همان گیومرتن یا کیومرث است که طبق اوستا نخستین کسی بود که مانثره یا کلام الهی را از اورمزد دریافت کرد. بنابراین، کیومرث نه صرفاً نخستین انسان و نخستین شهریار، بلکه نخستین وخشور یا پیغمبر به شمار می رود. در نقشه هدایت الهی، کار از کیومرث آغاز شد و در میانه به زردشت رسید و سرانجام به سوشیانس که همان ختم الاولیاست، می انجامد. رهنمونی الهی در سه ضرب به کمال می رسد. در خمیرۀ مزدایی، دورۀ ختم رسالت و ولایت همیشه مدّنظر بوده است.
ابن عربی درباره انسان می افزاید «فهو عبد لله، رب بالنسبة الی العالم، و لذلک جعله خلیفة و ابنائه خلفاء». «پس، او بنده الله است و خداوندگار عالم، و به همین جهت او را خلیفه و فرزندانش را خلفا ساخت». محیی الدین سپس با اشاره به امکان منحرف شدن انسان می نویسد «و لهذا ما ادعی احد من العالم الربوبیة الا الانسان لما فیه من القوة، و ما احکم احد من العالم مقام العبودیة فی نفسه الا الانسان، فعبد الحجارة و الجمادات التی هی انزل الموجودات و اسفلها». یعنی «از جهان هیچ کس خود دعوی خداوندگاری نکرد مگر انسان، چرا که در او نیروهایی به ودیعه نهاده شده است. و هیچ کس خود مقام بندگی را استوار نساخت مگر انسان که سنگ و جماد را که در عداد پستترین موجودات است، می پرستد». این گونه خداوندگاریِ انحرافی و بندگیِ انحرافی در عصر ما که عصر سیطرۀ کمیت است، بروز و ظهور فراوان یافته است. بیشتر مردم در این عصر تاریکی، به جای حسن تدبیر عالم، دمار از روزگار طبیعت و محیط زیست برآوردهاند، و به جای بندگی الله به پرستش مادّه و مادّیات روی آوردهاند.
محیی الدین دوباره به خداوندگاری و بندگیِ درست و اصولی بازمیگردد و می نویسد «فلا اعزّ من الانسان بربوبیته و لا اذلّ منه بعبودیته». یعنی «هیچ موجودی در خداوندگاری عزیزتر از انسان نیست و هیچ موجودی در بندگی ذلیل تر از انسان نیست». عزّت انسان از اینجا دانسته می شود که اسماء حسنای الهی در به در در طلب انسان است، و ذلت او از اینجا معلوم میگردد که او از خود واجد این اسما نیست و او به خودی خود بیچیز و ناچیز است.
ابن عربی «فصّ آدمی» رساله «نقش الفصوص» را با این عبارت ختم می کند «و من ههنا یعلم انه نسخه من الصورتین الحق و العالم». یعنی «و از اینجا دانسته می شود که انسان نسخه ای از دو صورت است، یکی صورت حق و دیگری صورت عالم». در قرآن می خوانیم که خدای تعالی با ابلیس چنین خطاب و عتاب می فرماید «ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی». یعنی «چه ترا از سجده کردن بر آنچه من به دو دست خویش آفریدهام، بازداشت؟» این دو دست را غالبا اسماء جلالی و جمالی حق سبحانه و تعالی می انگارند، ولی محیی الدین دو دست را بر صورت حق و صورت عالم نیز منطبق میشمارد. در کتب پهلوی، و به ویژه دینکرد، انسان نه تنها daxšag ī ohrmazd است، یعنی «بر صورت حضرت الهیت»، بلکه hangirdīg ī gētīg ud mēnōg نیز هست، یعنی «خلاصۀ عالم جسمانی و عالم روحانی».