در ابتدای سخن چند نکته مطرح شد. یکی اینکه فص دوم رساله نقش الفصوص که چکیده کتاب فصوص الحکم است، در بیان حکمت شیث بن آدم است که حرانیهای هرمسیمشرب و همچنین اشراقیون او را برابر با آغاثاذایمون دانستهاند، چنان که ادریس نبی را با هرمس یکی شمردهاند. نام ۲۷ پیغمبر در قرآن کریم ذکر شده که از دو نام مذکور در فصوص و نقش الفصوص، یعنی شیث و خالد بن سنان، در آن نامه الهی اثری و خبری یافت نمی شود، حال آنکه دو نام الیسع و ذو الکفل که در قرآن آمده است، در کتاب و رساله محیی الدین مذکور نیست.
نکته دیگر این است که در فصوص گاه ترتیب تاریخی پیغمبران رعایت نشده است، مثلاً نام ادریس نبی، پیغمبر پیش از طوفان، پس از نوح نبی آورده شده، و از حکمت سلیمان (ع) پیش از حکمت داود (ع) سخن رفته است، و ذکر حضرت عیسی نیز پیش از ذکر حضرت موسی است. به نظر میرسد که مقصود از این کار، آن بوده است که اهمیت ناچیز تاریخ تقویمی را نشان دهند. مهم حکمت هر یک از انبیاست و نه مورخههای حیات دنیوی هر یک از ایشان علیهم السلام.
در این کارگاه از زردشت سخن می گوییم و حکمت او. در نظریه سنتی زرتشتیان، او در قرن ششم پیش از میلاد میزیسته است. در نزد اوستا شناسانی همانند هلموت هومباخ، بر حسب شواهد زبانشناختی، او در حدود هزار سال قبل از میلاد به دنیا آمده است. اندکشماری از محققان نیز زردشت را قریب العهد با ابراهیم خلیل (ع) می دانند. از روی زمان نبشتههای حمورابی که بر حسب رای تیتوس بورکهارت تقریبا معاصر ابراهیم خلیل (ع) بوده است، می توان زمان زیست زردشت را نه ۶۰۰ یا ۱۰۰۰ ، بلکه حدود ۱۸۰۰ سال پیش از میلاد دانست. علی ایّ حال، آنچه مهم است حکمت زردشت است و نه تاریخ و جغرافیای او.
نکته سوم این است که در جلسه پیشین، موضوع بحث ما حکمت الهی در کلمه آدمی بود، و در ضمن سخن، آدم (ع) را با کیومرث در سنت مزدیسنایی مقایسه کردیم. در متون پهلوی، مشی و مشیانه نخستین زوج بشری است. اکنون سوال این است که آدم (ع) را آیا با کیومرث باید یکی شمرد یا با مشی. پاسخ این است که آدم به منزله مظهر جملگی اسماء و صفات خدای تعالی نه در کنار حوا، بلکه شامل حوا بوده است. آدم به این مثابه همان کیومرث است. آدم در کنار حوا که دچار نوعی دوگانگی و تفرقه است، همان مشی است در کنار مشیانه.
فص حکمة نفثیة فی کلمة شیثیة
نفث در روع به معنی دمیدن در اندرون است.
حکمت شیث هبة الله، حکمت دم رحمانی است که گذشته از آنکه هستیبخش است، بخشنده گنجهای علم لدنی نیز هست. آنچه خدای تعالی با اسم وهاب میبخشد، یا هبه و بخشش ذاتی است یا اسمائی. ذاتی در اینجا منسوب به ذات من حیث هی هی نیست، بلکه منسوب به الله، یعنی احدیه الجمع اسماء و صفات است. شیث پس از به قتل رسیدن هابیل به دست قابیل، وارث علم الاسماء گشت، علمی که به پدر او آموخته شده بود. عطایای الهی را قابل به فراخور استعداد خود دریافت میدارد. پذیرنده عطایا یا با حال خود درخواست میکند یا با قال. درخواست با حال مثل این است که یک فرد تشنه به زبان حال طلب آب میکند. درخواست به زبان قول یا قال هم یا درخواست به طبع است، مثل اینکه آدمی از روی طبیعت عجول خود وصول فوری چیزی را از حق درخواست کند، یا درخواست از روی فرمانبرداری است، چون فرمان حق این است که ادعونی استجب لکم، و یا درخواست به اقتضای حکمت و معرفت است، مانند اینکه معلمی چیزی را از درگاه حق برای شاگردان خود درخواست کند.
در این جلسه همچنین به عنوان مقدمهای بر فص نوحی، از تنزیه شدید حضرت نوح سخن به میان آمد که پادزهری بود در برابر تشبیه شدید قوم او. همین افراط در تنزیه، به موجب سخن محیی الدین، مایه رمیده دلی اکثر قوم او گردیده بود، حال آنکه اگر نوح نبی همانند دعوت اسلامی، در میان تنزیه و تشبیه جمع کرده بود، گروه های بسیاری بدو میگرویدند. به نظر میرسد که دعوت زردشت نیز جامع تنزیه و تشبیه، هر دو، بوده است، وگرنه کلام او و دعوت او به زودی قبول عام نمییافت.