بازگشت به صفحۀ خلاصۀ جلسات

الف.

در کتاب فصوص از بیست و هفت نبی و حکمت‌های ویژه هر یک از ایشان سخن رفته است، ولی در باب سوم کتاب فتوحات از صد و بیست و چهار هزار نبی و صد و بیست و چهار هزار ولی یاد شده، چون ولایت باطن نبوت است و از آن منفک نتواند بود. شوتکیویچ در کتاب نبوت و ولایت در عرفان ابن عربی، ص ۱۳۷ ترجمه فارسی، چاپ هرمس ۱۴۰۱، می‌نویسد همان طور که نامهای الهی با وجود کثرت نامتناهی شان همگی به اصولی متناهی بازمی‌گردند که عبارت‌اند از امهات اسماء یا حضرات اسماء، کثرت انبیا هم می‌تواند به سرمشق‌ها یا صورت‌های کلان تری بازگردد... این سرمشق‌ها همان کلماتی‌اند که می‌بینیم در یکایک فص‌های فصوص الحکم مجال ظهور می‌یابند.

شوتکیویچ در ص ۱۴۰ می‌نویسد اما آنچه ابن عربی در فصوص در باب انحصار سرمشق‌های کلان تر نبوت در بیست و هفت سرمشق خاطر نشان می‌کند، مطابقت دارد با عدد نام‌های انبیاء مذکور در قرآن کریم ... و به این معنی است که این عدد در واقع تضمناً دربردارنده مجموع صور و اشکال نبوت و سرمشق‌ها و نمونه‌های آن است، و از همین رو دربردارنده مجموع صور و اشکال ولایت هم هست ... حال اگر مسئله به گونه دیگری بود، به این ترتیب که عدد انبیاء مذکور در قرآن با عدد سرمشق‌های کلان تر نبوت تطبیق نکرد، خداوند متعال اسماء انبیاء دیگری را برای مان ذکر می‌کند تا عدد کلی ... را کامل سازد.

مقصود شوتکیویچ این است که اگر دو نام شیث بن آدم و خالد بن سنان در قرآن یاد نشده، در قرآن به دو نام الیسع و ذوالکفل برمی‌خوریم که بدل از دو نام شیث و خالد تواند بود. وی با ذکر رای اهل سنت در خصوص اینکه شب قدر، شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان است، و شب اسراء نبی، شب بیست و هفتم ماه رجب است، عدد ۲۷ را در دایرۀ نبوت حائز اهمیت می‌شمارد، چرا که نزول قرآن در شب قدر بنیه محمدی (ص) و معراج ختمی مرتبت در مراتب افلاک و فوق افلاک، هر دو در شب بیست و هفتم بوده است. حضرت رسول (ص) در فصوص، کلمه بیست و هفتم است. شوتکیویچ می‌کوشد تا ناهماهنگی میان قرآن و فصوص را به طریقی برطرف سازد. وی می‌نویسد مگر اینکه فرض کنیم الیسع و ذوالکفل که قرآن ویژگی‌های مشخصی را از آن دو ذکر نکرده است عینا همان شیث و خالد بن سنان هستند... .

در پاورقی هم می‌خوانیم که چون لقمان را بیشتر به حکمت می‌شناسیم تا نبوت، و عزیر نیز طبق تفسیر طبری و الاتقان سیوطی از زمرۀ علماء بنی اسرائیل بوده است و نه انبیاء، بنابراین، انبیاء مذکور در قرآن منحصر در بیست و هفت تن است.

شب قدر بر حسب رای شیعه، نه در شب بیست و هفتم شهر مبارک رمضان، بلکه در شب نوزدهم یا شب بیست و یکم یا شب بیست و سوم است. شب بیست و هفتم رجب نیز شب مبعث است و نه شب معراج. بر این سان، بر مذاق شیعه، نگاه داشتن عدد ۲۷ به عنوان عدد انبیاء ضروری به نظر نمی‌رسد.

برابر دانستن شیث و خالد مذکور در فصوص با الیسع و ذو الکفل مذکور در قرآن، به هیچ وجه میسر نیست، به ویژه که در پرتو برخی از روایات شیعه می‌دانیم که ذو الکفل همان عوبدیای نبی است که جانشین الیسع نبی، شاگرد الیاس (ع) بوده است. محتمل است که به جهت وحدت مشرب الیسع و ذوالکفل با حضرت الیاس (ع)، نام آن دو در فصوص نیامده است. عزیر از انبیاء بنی اسرائیل است و نام او به صورت عزرا در عهد عتیق دیده می‌شود.

محیی الدین در فصوص لقمان را در عداد انبیا قلمداد کرده است، با اینکه در قرآن ذکری از نبوت او در میان نیست. سخن فصوص را هرگز سبک نمی‌توان انگاشت، چون ذکر حکمت لقمان با نبوت او مانعة الجمع نیست. به علاوه، فصوص صرفاً حاصل اندیشه‌های ابن عربی نیست، بلکه جنبه الهامی نیرومندی دارد که هرگز نمی‌باید آن را از نظر دور داشت. فصوص کتابی است که در یک مبشره، یعنی رویای مژده بخش، از دست رسول الله (ص) گرفته شده است. همچنین محیی الدین در آثار خود از حضور در انجمن پیغمبران سخن گفته است.

وی در فتوحات می‌نویسد همه انبیا را از آدم تا خاتم (ص) مشاهده کردم و خدای تعالی همه مؤمنان به ایشان را در نزد من حاضر آورد، تا آنجا که هیچ کس از آنان، چه در گذشته و چه در آینده، چه عام و چه خاص، نماند مگر آنکه در نزد من حاضر گردید، و مقامات و مراتب هر کدام از آنان را مشاهده کردم و بدین گونه، قدر و منزلت هر کدام شان بر من معلوم شد.

شوتکیویچ پس از نقل قول بالا در ابتدای فصل اول کتاب خود، می‌نویسد این مشاهده در قرطبه و به سال ۵۸۶ هجری، ۱۱۹۰ میلادی برای ابن عربی روی داده، بر حسب آنچه خود او در فصوص الحکم به آن تصریح کرده است. او می‌نویسد و بدان که چون حق مرا آگاه گردانید و اعیان رسولان و انبیا را، از آدم تا محمد (ص)، به سال ۵۸۶ در محلی از قرطبه که در آن اقامت داشتم بر من مشهود ساخت، هیچ یک از آنان با من سخن نکرد جز هود که مرا گفت چرا گرد آمده‌اند.

ب.

خضر (ع) همان پیر مغان است، یعنی عبد صالحی که موسی (ع) در مجمع البحرین به مصاحبت او نائل آمد، به سنت مزدایی تعلق دارد. او از اصحاب سر زردشت صاحب گاهان بوده است. ابن عربی خضر را به صراحت نبی مرسل دانسته است. طبق نظر او، عیسی مسیح (ع) و الیاس (ع) و ادریس (ع) و خضر (ع) که از ذخائر الهی به شمار می‌روند، جملگی حائز منصب نبوت و رسالت‌اند. ظاهرا به سبب اینکه نام خضر در قرآن مذکور نیست، از او در فصوص یاد نشده است. شاید هم اصلا بنا نبوده است که از نبوت ایرانی سخنی در میان آید. با اینکه در سوره کهف، جوانمردان غار شاهزادگان ایرانی با مشرب مغانی و افلاطونی و مسیحی بوده‌اند و استاد موسی (ع) به جز پیر مغان نیست و ذوالقرنین نیز همان موسس سلسله هخامنشی است، ولیکن همه این معانی در پرده‌هایی از راز و رمز پوشیده شده است.

سهروردی در احیاء حکمت فهلوی یا خسروانی، در مقدمۀ کتاب حکمة الاشراق از دو تن از بهترین اصحاب زردشت نام می‌برد، جاماسپ و فرشوشتر ، ولیکن از خود او سخنی به میان نمی‌آورد. ما اگر در آیینۀ فصوص الحکم در پی یافتن حکمت مختص به زردشت هستیم، این حکمت چیزی مغایر با حکمت خسروانی و فهلوی نتواند بود. کاری که در پیش گرفته‌ایم، امعان نظر در نصوص گاهانی است، تا دریابیم خصوصیت حکمت زردشت چه بوده است. این کار در زمان شیخ اشراق شدنی نبود، زیرا که در آن زمان زبان اوستای گاهانی ناشناخته بود. تنها در نیمه‌های قرن نوزدهم بود که از طریق زبان‌شناسی تاریخی، این قفل واگشوده شد. اکنون کلام وحی زردشت را می‌توان درک کرد، به شرط اینکه روش تفسیر و تأویل متون قدسی را بدانیم.

اگر هموطنان زرتشتی مان متون اوستایی، و بالاخص گاهان، را با چنگ و دندان نگاه نداشته بودند و اگر حکمای اشراق در خاک و خون، شعلۀ اشراق را زنده نگه نمی‌داشتند و اگر حکمای نواشراق پیروِ رنه گنون با خون دل، در احیاء حکمت مشرقیه نمی‌کوشیدند، کجا از زردشت در آیینۀ فصوص دم می‌توانستیم زد. با این همه، مجال سخن گفتن در این مسائل بسیار تنگ است.

ج.

لطیفۀ حقیقت محمدیه اساسی ترین مبحث در علم رسالت و نبوت است. شوتکیویچ فصل چهارم کتاب خود را به این مهم اختصاص داده است. وی می‌نویسد وراثت ولی از هر یک از انبیا در حقیقت همان وراثت از حضرت رسول (ص) است، زیرا که انبیا در واقع امر، بنا به قول ابن عربی، نایبان نبی ما در عالم خلق‌اند و او (ص) روح مجردی است که پیش از پیدایش پیکر پاکش بدین امر آگاه است. از او پرسیدند تو چه وقت به نبوت رسیدی؟ گفت آدم هنوز در میان آب و گل بود که من نبی بودم... .

اول الفکر آخر العمل. نور احمد (ص) نخستین جلوه حق بود، ولی در سلسله پیغمبران دیرهنگام‌تر از همه در گیتی پدیدار آمد. پیغمبران جملگی اجزاء پراکنده آن کل، یعنی حقیقت محمدیه، به شمار می‌روند. هر یک از آنان بشارت رسول ختمی مرتبت را به اقوام و امم خویش می‌داده‌اند. زردشت نیز در گاهان به لسان رمز مژدۀ ظهور آن حقیقت را داده است. در این کارگاه به بررسی اشارات و بشارات زردشت خواهیم پرداخت، ان‌شاءالله.