بازگشت به صفحۀ خلاصۀ جلسات

از هفته پیش، تفسیر «یسن ۳۱» از گاهان زردشت را آغاز کرده‌ایم. این یسن مرکب از بیست و دو بند است، و بندها دو به دو با یکدیگر پیوستگی دارند. در تفسیر گاهان، پیوستگی بین بندها حتما لازم است که مد نظر مفسر باشد. در قرآن شریف نیز معنی مثانی بر حسب رای سهروردی در رساله الواح عمادی این است که آیات، دو به دو با یکدیگر پیوستگی دارند. شیخ اشراق قرنها پیش از علامه طباطبایی، در رساله مزبور روش تفسیر قرآن به قرآن را به کار بسته است. همانندی روش تفسیری هر دو حکیم متأله در این است که قرآن کریم را به صورت شبکه ای می‌بینند منسجم و مرتبط، با این تفاوت که معنی مثانی در نزد صاحب المیزان این است که آیات شریفه معطوف به یکدیگرند، حال آنکه صاحب الواح عمادی، آیات را به هیئت جفت جفت می‌نگرد. شاید بتوان گفت که در دیده سهروردی، چنان که کتاب تکوینی مشتمل بر ازواج است، بر پایه تناظر میان کتاب تکوینی و کتاب تدوینی، کتاب تدوینی هم شامل جفت هاست.

در مقدمه کتاب بررسی لطائف عرفانی در نصوص عتیق اوستایی، ذیل عنوان سه رهنمون در تفسیر گاهان می‌خوانیم:

رهنمون دوم در تفسیر گاهان، نظام عجیب قطعات و فصول است. نخستین بار در هنگام بررسی «یسن ۳۱»  به این امر برخوردم که در این یسن، قطعات دو به دو به یکدیگر پیوستگی دارند، و اکنون بر این اعتقادم که در سراسر گاهان این نظام حیرت آور موجود است.

در جلسه هشتم، چهار بند نخست «یسن ۳۱» موضوع بحث و فحص بود. نکات عمده‌ای که مطرح شد، یکی این بود که نام مَزْدا بر هستی و آگاهی زردشت حکومت تام و تمامی دارد. کافی است که به فقرات همین یسن نگاهی افکنده شود. مَزْدا (mazdā)، مانند زْرَزْدا (zrazdā) و یَئوژْدا (yaoždā) در زبان اوستائی، مرکب از جزء دا (dā) است، به معنی «دادن». مَزْدا شهادت دادن است به معنی گواه بودن، و زَرَزْدا دل دادن است به معنی ایمان آوردن، و یَئوژْدا صیقل دادن است به معنی از زنگار پرداختن و پاک ساختن. با تامل در اسم مَزْدا در سخنان زردشت، کم کم می توان به رنگ و بوی حکمت مختص به او راه برد.

معادل نام مَزْدا در لسان قرآن شریف، شاهد است و شهید و مهیمن و لطیف خبیر و رقیب. از میان این نامها، الشاهد به سبب اینکه در زبان عرفای وحدة الشهودی ما که مشرب آنها به مشرب حکمای فهلوی و خسروانی نزدیک است، تداول بسیار دارد، بیش از سایر اسماء در ادای مقاصد گاهان مناسبت دارد.  شاهد القدم  و شاهد الازل از جمله تعابیری است که در آثار صوفیه نظماً و نثراً دیده می‌شود. بنابراین، شاید مناسب باشد که حکمت زردشت را حکمت شاهدیه بنامیم.

 نکته دیگر که طرح شد این بود که زردشت در این یسن، گاه از «من» سخن می گوید و گاه از «ما». اولی راجع است به باطن رسالت و نبوت او، یعنی ولایت او به معنی دوستی و مهر، و دومی باز می‌گردد به نقش او در جامعۀ خود، چون او هادی و رهنمون اجتماع، یا به تعبیر گاهان، شبان قوم به شمار می رود.

نکته سوم این است که ذکر قوانین شریعت در کلام او به خوبی نشان می‌دهد که نه با یک شاعر یا فیلسوف یا مصلح اجتماعی، بلکه با یکی از مرسلین صاحب شریعت سر و کار داریم. در «یسن ۲۹» به احکام الهی مربوط به شیر و چربی اشاره رفته است که اولی همان آب زُهْر و دیگری آتش زُهْر است. آب نموداری از اَهورَه و آتش نموداری از مَزْدا ست.

نکته چهارم این است که سخنان وحی که بر مردم خوانده می شود، واکنش ایشان یکسان نیست. برخی از مردمان، از نیوشیدن کلام الهی ابا دارند و از آن اعراض می نمایند، و برخی دیگر که دل در گرو مَزْدا دارند، سخنان الهی را شیرین تر از انگبین می یابند و آنرا مدام می‌خوانند و از بر می‌کنند و در حرف حرف آن می‌اندیشند. «یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ».

نکته پنجم که دال بر نبوت زردشت است، اعتناء تام و تمام او به نتیجه اعمال شایسته و ناشایسته در روز رستاخیز است. مردم بر حسب اختیار نیک یا بد خویش به دو گروه صالحان و طالحان تقسیم می‌شوند. سرنوشت این دو با یکدیگر فرق دارد. همان طور که قوانین الهی، یعنی اوامر و نواهی شریعت، در پرتو نور نبوت روشن می‌سازد که چگونه می‌باید عمل کرد، در همین پرتو می‌توان دید که فرجام و مآل هر عمل چیست، و می‌توان از بهشت و دوزخ و اعراف آگاهی به دست آورد. اعراف در کیش زردشت به نام همیستگان خوانده می‌شود.

نکته ششم این است که در شرح فص ابراهیمی بیان شد که خلّت خلیل (ع) به معنی تخلل صفات الهی در نفس آن پیامبر الهی است و شمه‌ای در باب حبّ نوافل و حبّ فرائض سخن به میان آمد. قرب نوافل همان توحید صفاتی است و قرب فرائض همان توحید ذاتی. در گاهان دو بار به عبارت شگرف مَزْداها و اَهورَه‌ها بر می‌خوریم. این عبارت در خصوص حجج الهی و خلفاء الرحمن به کار می‌رود که زمین هرگز از وجود ایشان تهی نتواند بود. انسان هرگز اله نخواهد شد، ولی تشبه به اله و تخلق به اخلاق اله امری است ممکن. مَزْداها و اَهورَه‌ها اشارتی است به پاکان درگاه حق که مظاهر علم و رحمت بی‌نهایت او به شمار می‌روند.