جلسه نهم اختصاص داشت به بررسی چند بند دیگر از یسن ۳۱. سروران و دوستانی که مایلاند تفسیر یکایک قطعات یسن ۳۱ را ببینند، چنین توضیح و تفسیری در همین سایت در دسترس جویندگان است. در اینجا آنچه لازم است ذکر شود، سه نکته بیش نیست:
اولاً لفظ رشی که در قطعه پنجم دال بر شخص زردشت است، درست است که در زبان سنسکریت هم وجود دارد و بر سرایندگان ودا اطلاق میشود، ولیکن رشی در گاهان صرفا عبارت نیست از یک مرتاض جنگلنشین که اهل اشراق است، بلکه در ایران، به معنی کسی است که به بهمن و سروش، یعنی به روح القدس و الروح، اتصال مییابد و قوانین تازهای را از اورمزد دریافت میدارد و در عین امانت داری به مردم ابلاغ مینماید. چنین شخصی را با انبیاء و مرسلین در نواحی مدیترانه میتوان قیاس کرد. لهذا ما در این بند، معادل لغت رشی را نبی نهادیم.
ثانیاً تعبیر روئیدن یا نمو کردن که در قطعه هفتم به کار رفته، تعبیری است تشبیهی، ولی دنباله عبارت که از ثبات مبدا متعال سخن میگوید، تعبیری است تنزیهی. بر این سان، بخش دوم، بخش نخست را تعدیل میکند یا به زبان محیی الدین، در این سطر گاهان به جمع تشبیه و تنزیه برمیخوریم. ابن عربی جمع تشبیه و تنزیه را از خصایص انبیا بر میشمارد، حال آنکه اصحاب عقل جزوی، مانند کثیری از فلاسفه و متکلمین، در الهیات صرفاً به راه تنزیه میپویند، غافل از اینکه تنزیه عین تحدید است. تعبیر پدر که در قطعه هشتم آمده، تعبیری است تشبیهی که نظر به تعالیم قرآن، تعبیر نادلپسند و نامطبوعی به شمار میرود، ولی معنی آن روشن است. پدر بهمن یعنی مبدا و مصدر وجود بهمن. در نزد یهود و نصاری، تمثیل پدر گاه به صورتی به کار رفته بود که با تعالی و تنزیه حق، وفق نداشت. به همین سبب، وحی قرآنی این گونه تعبیرات را برای همیشه طرد کرد و کنار گذاشت.
ثالثاً ما در این کارگاه در پی یافتن رنگ و بوی حکمت زردشت برآمدهایم و با تامل در گاهان زردشت و با مرور سیره و سرگذشت او میکوشیم تا اسم غالب بر شخصیت معنوی او را کشف کنیم. به نظر میرسد که اسم مزدا بر هستی و آگاهی او چیرگی تام و تمام داشته است. کافی است که به بیست و دو قطعۀ همین یسن نگاهی بیفکنیم تا زود دریابیم که حال بر چه منوال است.
اما در اینجا اشکالی را میتوان طرح کرد، و آن اینکه اگر سهروردی مجدد و محیی حکمت فهلوی است، و او عنوان اشراق را بر حکمت باستانی ایران نهاده است، پس چرا حکمت زردشت را حکمت اشراقی ننامیم؟ به علاوه، سهروردی در رساله کلمة التصوف حکمت فرس قدیم را به عنوان حکمت نوری نام برده است. بنابر این، چرا باید به سراغ نام و نشان دیگری گشت؟ آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم.
پاسخ این است که در تعالیم سهروردی، شهود و اشراق ملزوم و لازم یکدیگرند، ولی قدر و منزلت شهود از اشراق بالاتر است. لفظ اشراق در عنوان حکمت اشراق، نه در برابر شهود، بلکه عین شهود است، چون اشراق در اینجا به معنی اضافه اشراقیه است که همان علم شهودی باشد. به علاوه، مقصود سهروردی از حکمت شریف نوری فهلویها چیزی جز حکمت شاهدی و مشهودی و شهودی ایشان نیست. توضیح اینکه تمثیل و رمز نور مستلزم رمز گشایی است. اگر در مقام کشف رمز نور گفته شود که نور ظاهر خود و مظهر غیر خود است، این پاسخ در خصوص نور محض مجرد کافی نیست. میپرسیم که آیا مقصود شما ظهور وجودی است یا ظهور علمی؟ اولی منتفی است، زیرا که وجود در نزد سهروردی از اعتبارات عقلی است، یعنی چیزی در حد معقولات ثانی منطقی. پس، نور محض همان ادراک و علم است، علم شهودی.
از دو اصطلاح اشراق و شهود در حکمت اشراق سخن گفتیم و از اینکه اشراق بدین معنی، برابر با اشراق به معنی اضافه اشراقیه نیست. این دومی همان علم شهودی است. در قطعه ۷، سخن از اشراق نورها ست از مبدا متعال بر محلها. نورها فاعل و محلها قابلاند. در قطعه ۱۳، سخن از شعاع نور تابیده از چشم مزداست که باید چند هزار سال صبر کنیم تا شیخ اشراق ظهور کند و علم به مثابه اضافه اشراقیه را مطرح سازد.