بازگشت به صفحۀ خلاصۀ جلسات

در این جلسه نخست مقدّمه‌ای در باب چیستی حکمت اسلامی به زبان چینی و به بیان حکمت چین و کیستی اهل عرفان در سرزمین چین پرداخته شد. اشاره شد به دو شخصیت برجستۀ عرفان اسلامی در چین، یعنی وانگ دَای‌یُو (王岱與) و لیو جی (劉智) که طرحی نو در انداختند و معارف اسلامی را، نه به زبان‌های عربی و فارسی، بلکه به زبان چینی با استمداد از اصطلاحات و اندیشۀ نوکنفوسیوسی (بیش از همه) و دائویی و بودایی تبیین کردند.

در پاسخ به این پرسش که چه شد و چه قصدی در میان بود که مسلمانان اهل حکمت در چین به فکر نگارش تعالیم به زبان چینی افتادند، چند نظریه طرح شد. دو نظریه می‌تواند تبلیغ اسلام و دفاع از تعالیم اسلامی باشد که هر دو بسیار بعید است. نظریۀ دیگر که دقیق‌تر به نظر می‌رسد، نظریۀ آموزش است. یعنی علمای چین در پی آموزش معارف اسلامی به چینیان مسلمانی بودند که احتمالاً با زبان‌های فارسی و عربی آشنایی نداشتند و بهرۀ آنان از دین بیش از التزام به عقایدی چند و به جای آوردن اعمال عبادی نبوده است و ضرورتی دیده می‌شد که معارف ژرف‌تر اسلام نیز به چینیان مسلمان آموزش داده شود. نظریه‌ای دیگری که می‌توان طرح کرد، عنوان آن را مطابق با تعالیم چینی، می‌توانیم خودبه‌خودی (دْزی‌ژَان 自然) بنامیم. یعنی علمای مسلمان چین به همان دلیلی در باب تصوف به زبان چینی نوشتند که صوفیان سلف به زبان‌های فارسی و عربی نوشته بودند و آن این است که در سیر در مراتب غیبی و قرار گرفتن در معرض عشق الهی، دیگ قلب اهل معرفت به غلیان آمده و لطایف و دقایق حکمت بر لسان آنان جاری گشته است. این لسان اگر با زبان فارسی خوی داشته بوده باشد، فارسی مناسب‌ترین لغت برای بیان آن خواهد بود، اگر با چینی خوی داشته باشد، آنگاه زبان چینی، زبان مناسب بیان آن معارف خواهد بود.

کتاب «تبیینات حقّانی دین حنیف» (جِنگ‌جْیائو جِن‌چْوئِن 正教真詮) اثر وانگ دَای‌یُو نخستین کتابی است که در چین به زبان چینی و به بیان حکمت چین در باب معارف اسلامی نگاشته شده است. نظرگاه وانگ در سراسر این کتاب همان نظرگاه عرفان اسلامی است. در این جلسه از باب آشنایی کلّی با نحوۀ نگارش و طرز بیان وانگ، بخش‌هایی از دو فصل از این کتاب از نظر گذرانده شد که از طریق این لینک قابل رؤیت است.

فصل اوّل این کتاب اختصاص دارد به موضوع «وحدت حقّۀ حقیقیه». البته لفظ چینی جِن‌یی 真一 تنها به معنی «وحدت حقیقیه» است. توضیح داده شد که مطابق با سخن اهل حکمت در سنّت ما که برای وحدت اقسامی را بیان کرده‌اند و مفهوم وحدت حقیقی را هم تقسیم کرده‌اند به وحدت حقّه حقیقیه و وحدت غیرحقّه حقیقیه، لازم است تأکید شود که این وحدت حقیقیه، حقّه است تا با وحدت عددی اشتباه نشود.

همچنین اشاره شد به «سه وحدت» (سَان‌یی 三一) که در آثار وانگ دَای‌یُو و وارثان تعالیم او یاد می‌شود و این سه عبارت است از «وحدت حقّۀ حقیقیه» (جِن‌یی 真一) که دالّ است بر مقام احدیت، «وحدت مبدئیه» (شُویی 數一) که دالّ است بر مقام واحدیت و «وحدت مظهریه» (تی‌یی 體一) که دالّ است بر حقیقت انسان کامل. ترجمه‌هایی که از دو اصطلاح اخیر به دست داده‌اند به صورت Numerical One (واحد عددی) و Embodied One (واحد متجسم) بسیار نادرست است و صرفاً نوعی گرته‌برداری و ترجمۀ سطحی از آن اصطلاحات است. وگرنه «واحد لا بعدد» همچندان بر احدیت صادق است که بر واحدیت، ولی متأسفانه ترجمۀ شُویی به «واحد عددی» بسیار شایع است و از سوی دیگر «متجسم» خواندن حقیقت انسان کامل بسی خلاف حقیقت است.

قرائت بخش‌هایی از فصل نخست کتاب «تبییات» که شباهت بسیاری به بعضی خطبه‌های حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه دارد، واپسین گفتار در این جلسه بود.