به پایان کارگاه زردشت در آیینه فصوص الحکم نزدیک شدهایم. از بررسی ده فص از فصوص محیی الدین، با روش او در تعیین حکمت هر یک از پیغمبران آشنا شدیم. درست است که با مطالعه فصوص، به حکمت اسحاقی وقوف نیافتیم، ولی درباره حکمت آدمی و شیثی و نوحی و ادریسی و ابراهیمی و اسماعیلی و یعقوبی و یوسفی و هودی به نتایج خوبی رسیدیم. به نظر میرسد که اکنون بهتر است از رساله نقش الفصوص، به نصوص و سیره زردشت مجدداً روی آوریم و در ترسیم خطوط اصلی چهره معنوی زردشت، بیش از پیش بکوشیم.
پیش از این کار، مطالبی را مطرح کنم. میدانیم که حکمت یوسف (ع) حکمت نوریه بوده است، یعنی به نور علم الهی، رمز صور رویا بر او گشوده می شده است. در قصص الاولین ایرانی هم سیاوخش، به نور الهی به تعبیر رویا وقوف داشته است، چون رویایی را که پیش از یورش آوردن لشکر افراسیاب به شهر سیاوشگرد، به تحریک گرسیوز، دیده بود، خود تعبیر کرد و تعبیر رویای خود را از احدی نپرسید. علاوه بر کشف مخیل که به صورت رویاست، او از کشف محقق نیز که تأویل و تعبیر لازم ندارد، برخوردار بود. مگر سیاوخش همه وقایع آینده را تا دامنه رستاخیز با فره کیانی و به بینش معنوی ندیده بود؟
با اینکه فصوص الحکم نه به راز حسن یوسف (ع)، بلکه تنها به حکمت او و قدرت او بر تأویل رویاها پرداخته است، ولی شاید حسن یوسف (ع) نیز زیر سر نور الهی باشد، چنان که نکویی ظاهر سیاوخش هم منبعث از خُرّه کیانی او بوده است. بهی به فتح ب و شدّ ی که از اسماء الله به شمار می رود، هم به معنی رخشنده و روشن است و هم به معنی خوبروی و زیبا.
سهروردی در رساله مونس العشاق، از سه اصل یا اقنوم حسن و عشق و حزن به مثابه سه برادر سخن گفته که پدر ایشان عقل اول است. این سه اقنوم، یک بار در زمان خلقت آدم (ع) و بار دیگر در زمان خلقت یوسف (ع) پدیدار آمدند. سهروردی از مابعد زمان یوسف (ع)، به ویژه از زمان ختمی مرتبت (ص)، هیچ نگفته است. آیا آن سه اقنوم، در دوره ختم نبوت پدیدار نشدند؟
در آغاز، حسن بر صورت آدم (ع) میهمان شد. عشق که برادر میانی بود، در پی برادر بزرگتر روانه شد و برادر کوچکتر به نام حزن هم همراه او بود. فوج فرشتگان نیز بر پی این دو برادر، راهی زمین شدند. سرانجام، عشق و حزن و خیل فرشتگان، از دور در برابر حسن آدم (ع) زمین بوسی کردند.
در وهله دیگر، حسن در صورت یوسف (ع) و عشق در صورت زلیخا و حزن در صورت یعقوب (ع) پدیدار آمدند. در پایان داستان یوسف صدیق، یعقوب و فرزندانش را میبینیم که به اشاره زلیخا در برابر یوسف (ع) سجده بردهاند.
به نظر میرسد که حسن و عشق و حزن که سه پسر صادر نخست، یعنی عقل کل، به شمار میروند، همان بهمن و اردیبهشت و شهریور باشند که به ترتیب از اورمزد به واسطه سپنته مینیو یا عقل کل پدید میآیند.مگر در رساله سهروردی نمی خوانیم که از تبسم حسن، بسی ملک مقرب به وجود آمد؟ حسن عبارت است از عقل دوم که عقول دیگر، از شکفتگی او صدور مییابند.
اگر بکوشیم تا سه برادر را بر سروش و مهر و رشن منطبق سازیم، از جهاتی مناسب است، چون جمله «اگر در عرب آیم عشقم خوانند و اگر در عجم آیم مهرم نامند»، با این تطبیق وفق کامل خواهد داشت. وانگهی مگر در فصل دوازدهم رساله، از قربانی ساختن گاو، پیش پای عشق یا مهر سخن نرفته است؟ به علاوه، در رساله واردات و تقدیسات، از «سراوش» سخن به میان آمده که رب النوع انسان است.
سهروردی در رساله مونس از سه جهت در صادر اول سخن می گوید که به خوبی با سه گانه دین و گاه و زمان وفق دارد. از این سه جهت، هم سه امشاسپند بهمن و اردیبهشت و شهریور، و هم سه گانه سروش ایزد و مهر ایزد و رشن ایزد پدید آمده است. اینکه سهروردی در تفکر جمع الجمعی و تالیفی خود، هر دو سه گانه را گرد آورده باشد، بعید نیست.
سه گانه دین و گاه و زمان، بر طبق سخنان مذکور در ابتدای کتاب پهلوی بندهشن، همان صفات آگاهی و روشنی و توان است. روشنی به معنی ظهور است و پیدایی. از آگاهی، بهمن بر می خیزد و مهر ایزد. از روشنی، اردیبهشت بر می خیزد و سروش ایزد. از توان، شهریور بر می خیزد و رشن ایزد.
سهروردی در رساله مونس از سه جهت در صادر اول سخن می گوید که به خوبی با سه گانه دین و گاه و زمان وفق دارد. از این سه جهت، هم سه امشاسپند بهمن و اردیبهشت و شهریور، و هم سه گانه سروش ایزد و مهر ایزد و رشن ایزد پدید آمده است. اینکه سهروردی در تفکر جمع الجمعی و تالیفی خود، هر دو سه گانه را گرد آورده باشد، بعید نیست.
سه گانه دین و گاه و زمان، بر طبق سخنان مذکور در ابتدای کتاب پهلوی بندهشن، همان صفات آگاهی و روشنی و توان است. روشنی به معنی ظهور است و پیدایی. از آگاهی، بهمن بر می خیزد و مهر ایزد. از روشنی، اردیبهشت بر می خیزد و سروش ایزد. از توان، شهریور بر می خیزد و رشن ایزد.
در مهر یشت، به سه گانه نریوسنگ و مهر و سروش هم بر می خوریم. نریوسنگ در فارسی میانه و فارسی نو همان نرسی یا نرسه است. نرسه از جهاتی با حسن مذکور در رساله سهروردی مناسبت دارد، ولی بسیار بعید است که او این سه گانه کمتر شناخته شده را در رساله خود مطرح کرده باشد.
پیشتر اشاره ای رفت به ناگفته های سهروردی در خصوص دوره ختم رسالت و نبوت. با اینکه متحجران مقدسنما، به سهروردی تهمت زشت نفی و انکار ختم نبوت زدند، ولی شیخ اشراق در مواضع گوناگون از کتب و رسائل رنگارنگ خویش، از اعتقاد منبعث از شناخت خود در باب مقام ختم نبوت و رسالت، پرده برداشته است، به ویژه در هیکل هفتم از رساله پر مغز هیاکل النور، از زبان عیسی مسیح (ع)، از فارقلیطا سخن به میان آورده است. او از این لغت، هم مقام ختم نبوت را دریافته است و هم مقام ختم وصایت و ولایت را. بر سخنان شیخ اشراق در رساله مونس، می توان افزود که حسن و عشق و حزن در دوره ختمی، به ترتیب در سه مظهر رسول خدا (ص) و امیر المومنین (ع) و فاطمه زهرا (س) به نحوی تجلّی یافتند که همه تجلّیات گذشته در برابر تلألو و تشعشع آن، پاک رنگ میبازد و محو میشود.