در این جلسه، مقدمهای در باره راههای تحقیق در باره نبوت زردشت مطرح شد، و سپس به فقراتی از یسن ۳۲ توام با شرح آن پرداختیم، و آنگاه از مانی در آیینه فصوص الحکم سخن گفتیم. از آنجا که ترجمه و توضیح سراسر یسن ۳۲، اکنون در دسترس دوستان است، در اینجا ذکر آن مطالب ضروری به نظر نمی رسد. آنچه لازم است گفته شود، یکی، چهار راه وصول به نتیجه قطعی در خصوص گاهان است و دیگر، شمهای در خصوص مذهب مانی بابلی.
اما چهار راه تحقیق: برای دریافتن اینکه زردشت کیست و چیست، یکی از راهها این است که از طریق قرآن و حدیث، یعنی منابع اسلامی، وارد این مبحث شویم. اگر کج سلیقگی در کار نیاوریم و از در خصومت با دشمن تخیلی در نیاییم، با ملاحظه آیه ۱۷ سوره شریفه حج و مطالعه احادیث وارده در این مبحث، مانند «کان لهم فی ما مضی کتاب» از حضرت امیر (ع)، به دست میآوریم که ایرانیها را در دوره باستان، رسولی و کتابی بوده است ، و در عداد اهل توحید، یعنی پیروان ادیان ابراهیمی، بر شمرده توانند شد. استاد مطهری در مجلد نخست کتاب خدمات اسلام و ایران، این مطلب را مطرح ساخته و زردشتیان را از دید منابع اسلامی، صاحب رسول و از اهل کتاب دانسته است.
ولی این استاد مسلم معارف اسلامی، در همان کتاب مینویسد که هر چند از نظر منابع اسلامی، به نوعی اطمینان در خصوص مسئله زردشت و اوستا دست مییابیم، اما از حیث بررسیهای تاریخی چنین نیست، و حتی کار بر عکس است، یعنی از رجوع به پژوهشها پاک دچار شک و تردید میشویم که آیا زردشت صاحب کتاب آسمانی و موحد بوده است یا خیر؟
این غول خاورشناسی است که بر سر راه محققانی مانند استاد مطهری نشسته است و مانع وصول آن محققان به مطلوب خویش میگردد. جز به مدد حکمت اشراق و علم عرفان ، شکستن شاخ این غول ممکن نیست. در این کارگاه، کمی میکوشیم تا به قوت تعالیم عرفان و اشراق، شاخ این هیولی را کمی بشکنیم. با این همه، از راه منابع اسلامی، در باره چگونگی حکمت زردشت و سیمای معنوی او به مطلبی دست نمی یابیم، بلکه تنها به دست میآوریم که او رسول موحد و صاحب کتاب بوده است.
راه دیگر وصول به مقصود، این است که از در عرفان اسلامی وارد شویم. در این کارگاه، همین راه را پیمودیم و کوشیدیم تا در پرتو دکترین محیی الدین در کتاب فصوص الحکم، راهی به مقصود خود بگشاییم. اما در فصوص، هیچ ذکری از زردشت و اوستا در میان نیست و ما صرفا از روش محیی الدین در تعیین حکمت هر یک از انبیا درسهای ذی قیمت آموختیم. از جانب شرقی عرفان اسلامی هم که، به قول سهروردی، از خمیره خسروانی بی بهره نیست، آنچه به دست میآوریم، اهمیت نظریه شاهد ازلی است:
در سه آیینه شاهد ازلی
پرده از روی تابناک افکند
سه نگردد بَریشَم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
راه سدیگر وصول به مقصود، استمداد از حکمت اشراق است. سهروردی حکمت فهلویون یا خسروانیون را احیا کرده است. بنابراین، لب مطلب گاهان از نظر سهروردی همان اشراق خواهد بود. اشراق در اینجا به معنی اضافه اشراقیه یا شهود است. اگر از راه عرفان به شاهد ازلی رسیدیم، از راه اشراق به شهود میرسیم.
راه چهارم وصول به مقصود که فصل الخطاب است، بررسی لطایف عرفانی گاهان خواهد بود. در این بررسی معلوم میشود که اسم مزدا به معنی شاهد، بر ضمیر زردشت حکومت داشته است.
اما مانی در آیینه فصوص الحکم. مانی از زمره گنوستیکها یا غنوصیه به شمار میرود و پس از مرقیون و باردیصان، سومین استاد در مذهب ایشان است. عارف از پرتو میدر طمع خام افتاد. مانی از سنین نوجوانی، اهل نوعی مکاشفه بوده و مدعی است که توم یا فرشته وحی از همان عهد صباوت قرین او بوده است. در بزرگسالی، دعوی نبوت کرد و همه جهانیان را به مذهب ثنوی التقاطی رهبانی خویش دعوت نمود. او دین زردشت و مسیحیت و آیین بودا را مخلوط ساخت. از اولی، نظریه نور و ظلمت را و از دومی، سلسله مراتب کلیسایی را و از سومی، تناسخ را برگرفت و همه را در هم آمیخت، و نه تنها دم از نبوت زد، بلکه دعوی بزرگ ختم نبوت هم داشت، چرا که خود را همان فارقلیطای موعود انجیل میپنداشت.
از دیدگاه فصوص، حقیقت محمدیه که جلوه نخست حق مطلق است، در ختم رسالت و نبوت ظاهر میشود. مانی و پیروانش، ادعایی را مطرح کرده اند که خلاف و گزاف است. حکمت خاتم نبوت، حکمت فردانیه است، نه حکمت ثنویه. هیچ یک از انبیا، ثنوی نبوده است و ثنوی نتواند بود. قائل شدن به دو اصل ازلی پدر عظمت از یک طرف و شهریار تاریکی از طرف دیگر، اشکال عقلی دارد، چون این همان نظریه دو واجب الوجود است که محال شمرده میشود. دو واجب، لابد در جنس وجوب وجود مشترک اند و اختلاف آنها به فصل ممیز خواهد بود. در این صورت، مرکب و ممکن خواهند بود و نه واجب، در حالی که مدعا وجود دو واجب بود. سهروردی در مقدمه کتاب حکمه الاشراق، مانی و پاره ای از مجوس را مشرک به معنی ثنوی قلمداد کرده است.
گنوستیک ها، و از جمله مانی، تصور صحیحی از تکوین و تشریع نداشته اند. آفرینش عالم و آدم را به صورتی اهریمنی نشان داده اند و به انبیاء بنی اسرائیل هم که در کتاب فصوص با حکمتهای یک یک ایشان آشنا میشویم، ارادتی ندارند. مانی تنها سه پیغمبر را میپذیرد، آن هم به نحوی که خود دوست میدارد، مثلا نظریه توحیدی نور و ظلمت زردشت را پاک تحریف کرده و به ثنویت محض، بدل ساخته است.