حکمت حضرت ایوب(ع)، حکمت غیبیّه نام گرفته است، چرا که در ابتداء حال، نعمتهای فراوان از غیب بدو بخشیده شد، و پس از ابتلاء سخت هفت ساله هم دوباره مال و احشام و فرزندان بسیار، حتّی بیشتر از پیش، از غیب بدو ارزانی داشته شد. امّا مهمتر از همه این بود که پس از نالیدن او به درگاه، از غیب با او خطاب کردند که پای بر زمین بکوبد، و چون او چنین کرد، دو چشمۀ آب از بهر شست و شو و برای آشامیدن ایوب(ع)، از دل زمین بر جوشید. ایوب(ع) با شستن تن خود در آب یک چشمه و با نوشیدن از آب چشمۀ دیگر از شرّ بیماریهای گوناگون خلاص شد. محییالدّین آب را سرّ حیات ساری در کائنات قلمداد میکند. سرّ حیات یا غیب حیات، ذهن را طبعاً به معنی حکمت غیبیّۀ ایوب(ع) رهنمون میشود.
ایوب(ع) از شدّت درد و رنج به پیشگاه حق شکایت کرد و گفت: «أنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ و أنتَ أرحمُ الرّاحمین» (انبیاء، 83). ابنعربی مینویسد که شکوه کردن با خدای تعالی، تعارضی با خشنودی به قضای حق ندارد، و با صبر محمود نیز در تقابل نیست. اتّفاقاً سوء ادب بنده در این است که خود را در برابر حق تعالی، با قوّت و اقتدار وانمود کند. حسن ادب بنده، برعکس، به جز اظهار عجز و خاکساری پیش مقام کبریایی خدای سبحان نیست. آنچه زشت و ناپسندیده است شکوه بردن به خلق خداست و ابراز ضعف و زبونی در برابر آنها. در شرح تعرّف آمده است: «از دوست به غیر دوست نالیدن ناصبوری است، و از دوست هم به دوست نالیدن صبوری است. آنکه به غیر دوست مینالد جز دوست میبیند، و آنکه هم به دوست نالد جز دوست نمیبیند. و حق تعالی از ایّوب علیهالسّلام خبر نداد که از ما بنالید. لیکن خبر داد که به ما نالید. و گفت: "نادی رَبَّهُ أنّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ"» (نقدالنّصوص، 248).
نکته دیگری از داستان ایوب(ع) که محییالدّین به امعان نظر دربارۀ آن میپردازد، سوگندی است که وی(ع) در ایّام عسرت و تنگی خورده بود که همسر بسیار وفادار خود را صد ضربه تازیانه زند، چرا که یکی از کارهای آن زن خدمتگزار را نپسندیده بود. به ایوب(ع) در دورۀ عافیت پس از بلا وحی آمد که دستهای گیاه برگیرد و ضربهای ملائم بر دست همسر خود بزند، تا نذر خود را ادا کرده باشد. محییالدّین در این واقعه، نمونهای از رفق الهی را میبیند. عجب این است که در شاهنامه هم چیزی شبیه این واقعه را مییابیم. در هر دو مورد، اساس حکایت این است که حتماً میباید به عهد خود وفادار بود و نذر خود را به نحوی ادا کرد، چون عهد شکنی و شکستن سوگند گناه بزرگی است.
در داستان رفتن گیو به ترکستان برای یافتن و بازگردانیدن کیخسرو به ایران، پیران ویسه به تعقیب گیو و فریگیس و کیخسرو میپردازد، ولی گیو او را دستگیر میکند و قصد دارد او را بکشد که فریگیس با یادآوری احسان دیرین پیران، گیو را از قتل او باز میدارد.
بدو گفت گیو ای سر بانوان |
|
کانوشه روان باد شاه جوان، |
حکمت حضرت یحیی(ع)، حکمت جلالی نام دارد. نخستین کسی که در عالم به نام یحیی نامیده شد، فرزند زکریای نبی، سرپرست معبد اورشلیم، بود. زکریا(ع) و همسرش از داشتن فرزند مأیوس بودند، ولی خدای تعالی یحیی(ع) را بر سبیل معجزه به زکریا(ع) بخشید، تا وارث او و آل یعقوب باشد. محییالدّین مینویسد که زکریا(ع) با مشاهدۀ قداست و پاکی خاصّ حضرت مریم(س) که شبان و روزان در معبد به نیایش اشتغال داشت، و با ثبت صورت خیالی آن قدّیسه در ضمیرش، صاحب پسری شد حصور، یعنی مجرّد تا به آخر زندگی خویش. دربارۀ اینکه چرا حکمت یحیی(ع)، جلالی خوانده شده است میتوان گفت که حالت قبض یا خوف یا هیبت بر آن پیغمبر مستولی بوده، حالتی که درست در برابر حالت پیغمبر ایران باستان است، پیغمبری که با خندۀ ملیح به دنیا آمد، چون بهمن امشاسپند (یعنی همان روح القدس) بر روان او میهمان شده بود. بهعلاوه، تنهایی یحیی(ع) و همنام نداشتن او نیز دلالت بر این دارد که او مظهر جلالت حق سبحانه و تعالی بوده است.